اسفند ماه که میرفتم دوره ی کمک های اولیه توی هلال احمر موقع امتحان همه میخواستن کنار من بشینن چون میگفتن من بچه درسخون هستم.
حالا هم که میرم دوره ایلاستریتور توی فنی حرفه ای همه میان از من سوال میپرسن و میگن من بچه درسخون هستم.
آره من بچه درسخون هستم که بهش میگن همه کاره ی بیکار؛ دیپلم ریاضی فیزیک دارم، لیسانس بیوشیمی، هنر توی خون من هست و خیاطی و گلدوزی و بافتنی و طراحی رو تجربه کردم و عاشق خلق کردنم، میگن ذهن اقتصادی خوبی دارم و خودمم عاشق بازی با پول و یاد گرفتن مدیریت مالی و بورس و سرمایه گذاری هستم البته این مورد آموزش های مالی رو هنوز بهش ورود نکردم،
عاشق ورزش بوکسم درنتیجه میرم باشگاه بدنسازی که یکم قوی بشم و قدم بعدیم ورود به ورزش بوکسه.
آره من یه همه کاره ی بیکارم.
یه همه کاره ی بیکار که بزرگترین هدفم رفتن و دور شدن از دو شهر کرج و تهرانه و حتی اونقدر جدی هستم که وسایلم رو کم کردم تا وقتی میرم همه شو ببرم و هیچ اثری از خونه همراه نبرم و هیچ اثری از من توی خونه نمونه.
آره من یه همه کاره ی بیکارم.
واقعا فقط تو مملکت ماست که واسه لقب آدم ها انقدر ارزش قائلن یا کشور های دیگه هم انقدر در بند القاب و عناوین هستن؟
من نباید تسلیم بشم نباید کم بیارم نباید بذارم کسی با حرف هاش تحقیرم کنه من یه آدمم هرجوری که هستم و درصورتی که از من به کسی آسیبی نرسیده نباید اجازه بدم آدم ها منو زیر سوال ببرن شادی هام تفریح هام کارهام و روال زندگیم رو. من نباید کم بیارم بلکه باید اون آدم های سادیسمی رو از رو ببرم و وادارشون کنم منو هرجوری که هستم قبول کنن.
اینکه از اول شروع کنی توی کارهای کوچیک راحته ولی توی ابعاد بزرگتر به طرز وحشتناکی سخته؛ اینکه بتونی همه ی درد ها و سختی هارو پشت سرت بذاری و نذاری وقت هایی که حالت دگرگونه و یادشون میفتی بهت غلبه کنن و بهم بریزنت.
برای اینکه بتونم دوباره شروع کنم لازم دارم از حرف زدن های توی ذهنم خلاص بشم که دست از سرم بردارن که بتونم اصل کاری هارو ببینم.
اسفند ماه که میرفتم دوره ی کمک های اولیه توی هلال احمر موقع امتحان همه میخواستن کنار من بشینن چون میگفتن من بچه درسخون هستم.
حالا هم که میرم دوره ایلاستریتور توی فنی حرفه ای همه میان از من سوال میپرسن و میگن من بچه درسخون هستم.
آره من بچه درسخون هستم که بهش میگن همه کاره ی بیکار؛ دیپلم ریاضی فیزیک دارم، لیسانس بیوشیمی، هنر توی خون من هست به واسطه ی مادر هنرمندی که دارم و خیاطی و گلدوزی و بافتنی و طراحی رو تجربه کردم، میگن ذهن اقتصادی خوبی دارم و خودمم بازی با پول و یاد گرفتن مدیریت مالی و بورس و سرمایه گذاری رو دوست دارم البته این مورد آموزش های مالی رو هنوز بهش ورود نکردم،
عاشق ورزش بوکسم درنتیجه میرم باشگاه بدنسازی که یکم قوی بشم و قدم بعدیم ورود به ورزش بوکسه.
آره من یه همه کاره ی بیکارم.
یه همه کاره ی بیکار که بزرگترین هدفم رفتن و دور شدن از دو شهر کرج و تهرانه؛ یه همه کاره ی بیکار که خودش برای خودش کافیه. یه همه کاره ی بیکار با 5 تا آرزوی قشنگ. هدفم رو گم کردم و دارم جون میکنم تا پیدا بشه.
باید کار پیدا کنم که بتونم خرج خودمو دربیارم، گاهی هوس میکنم ارشد بخونم، icdl میخونم که جایی کار پیدا شد یه چیزایی بلد باشم، باید زبان بخونم، از خونه موندن هم فراری هستم و هر دوره ی فنی حرفه ای که بفهمم چیه ثبتنام میکنم که فقط خونه نمونم و چهارتا آدم ببینم و ارتباط داشته باشم با جامعه!
آره من یه همه کاره ی بیکارم.
کارهام رو انقدر پشت گوش نندازم بشه قد کوه!
نت و گوشی رو ترک کنم به طور کامل چیه آخه هی چک میکنم چیو چک میکنم؟ تلگرامی که پر شده از آگهی استخدامی که هیچکدوم به من نمیخورن، پینترستی که پر از ایده هنری و منی که ذوقم کوره این روزا، وبلاگی که سوت و کور تر از هر وقت دیگه ست و این برای من یکم سخته چون 4 سال وبلاگ داشتم و خیلی هارو میشناختم.
حالم بد میشه وقتی که میبینم دائما عصبیم کارهام پیش نمیره عصبیم کارهام پیش میره عصبیم کلا عصبیم!
از کار های خورده ریزه هم واقعا عصبی میشم!
یه چای و بیسکوییت رو نیمکت های دانشگاه امیرکبیر
یه ناهار رو سکوی کتابخونه ی دانشگاه امیرکبیر
قدم زدن ها و کی از حراست دانشگاه امیرکبیر رد شدن ها
من اون روزا اصلا تو اون دانشگاه احساس غریبی نمیکردم انگار واقعا دانشگاه من بود و من دانشجوش.
دلم برای اون روز ها تنگ شده.
امان از خیال پردازی و قوه ی تخیل !
یه مدت بود نمیرفتم تو رویاهام زندگی کنم و آرزو هامو توی خیال زندگی کنم باز امروز خیال باف شدم و به همه چی فکر میکنم به یه زندگی شاد یه عالمه رفیق یه شغل که دوقرون پول بذاره کف دستم و تیکه آخر این جورچین که یار باشه.
روزگار خوش من کِی میاد؟ باید برم از این شهر.
دلوم گرفته فقط همین.
به طرز وحشیانه ای افتادم به جون زیر و رو کردن آینده ی رشته ام توی این مملکت خراب شده!
نتایج این جستجو :
1. شما با کارشناسی زیست شناسی گرایش بیوشیمی بری ارشد و دکترا رو بیوشیمی بالینی بگیری هم نمیتونی آزمایشگاه بزنی و باید با حقوق کم توی ازمایشگاه واسه ملت کار کنی تازه اگه پارتی داشته باشی.
2. تنها گزینه ی آبرومندانه ی پیش روت هیأت علمی دانشگاه شدنه.
3. بیخیال ادامه تحصیل بشی و بتونی نمونه گیری و پذیرش یاد بگیری و وارد آزمایشگاه بشی (البته با پارتی) میتونی توی بخش ها وارد بشی همچنان با چندرغار حقوق.
خب حیف کارشناسیم به درد نخوره وگرنه رشته ی بیوشیمی رشته واقعا توپیه.
وقتی بچه های علوم آزمایشگاهی رو میبینم که با چه جدیتی نشستن برای کنکور ارشد و دکترا میخونن بهشون حسودیم میشه باز خوبه اینا یه آینده ای دارن ما چی؟
کلا علوم پایه توی ایران خر است.
کلا ایران خرتر است.
میخوام دوباره درس بخونم و تحصیلات آکادمیک توی رشته ی ریاضی فیزیک داشته باشم. یه گروه دانشجوی های ارشد و دکتری فیزیک دارم توی تلگرام و اونجا باهاشون م کردم و چندنفر رشته های مهندسی رو معرفی کردن و صدالبته همشون یکصدا گفتن فیزیک عشق است :)
بعد به این فکر کردم که واقعا من هدفم از اولم فیزیک بوده و هیچ رشته ی مهندسی اونقدر برام جذاب نبود و اگرم بخوام برم تا دکتری میخوام که اون رشته فیزیک باشه.
پس تصمیم بر این شد بخونم برای فیزیک جونم.
منتها قبلش باید کار پیدا کنم تا پول دربیارم و خودمو از منت آدم های این خونه نجات بدم.
میخوام دوباره درس بخونم و تحصیلات آکادمیک توی رشته ی ریاضی فیزیک داشته باشم. یه گروه دانشجوی های ارشد و دکتری فیزیک دارم توی تلگرام و اونجا باهاشون م کردم و خب فهمیدم که نیازی نیست برم از کارشناسی فیزیک بخونم بلکه میتونم ارشد رو فیزیک شرکت کنم متقاضی این رشته توی ارشد خیلی زیاد نیست و معمولا راحت مجاز میشن.
واقعا من هدفم از اولم فیزیک بوده و هیچ رشته ی مهندسی اونقدر برام جذاب نبود و اگرم بخوام برم تا دکتری میخوام که اون رشته فیزیک باشه.
پس تصمیم بر این شد بخونم برای ارشد فیزیک.
میمونه انتخاب گرایش که باید خیلی ریز بررسیش کنم.
منتها قبلش باید کار پیدا کنم تا پول دربیارم و خودمو از منت آدم های این خونه نجات بدم.
درباره این سایت